نظریه های خانواده درمانی
در این نوشتار سعی کرده ایم به انواع نظریههای خانواده درمانی از نگاه مشاوره خانواده بپردازیم . گرچه که ممکن است نوشتار های زیرین برای اهل فن و دانشجویان و دانش پژوهان این رشته مفید واقع شود ، اما از علاقه مندان به این حوزه هم دعوت می کنیم تا نگاهی اجمالی به مطالب زیر بیاندازند ، چرا که ممکن است در فهم مطالب مرتبط با مشاوره خانواده ، کمک کننده باشند :
رویکردهای نظری اصلی در حیطه خانواده درمانی از نگاه مشاوره خانواده عبارتند از: خانواده درمانی روان تحلیلی ، خانواده درمانی تجربیاتی ، خانواده درمانی شناختی رفتاری ، خانواده درمانی ساختی ، خانواده درمانی استراتژیک و خانواده درمانی متمرکز بر راه حل.
خانواده درمانی از نگاه روان تحلیلی یا روانکاوی
جنبش خانوادهدرمانی عمدتا تحت تاثیر نظریه سیستمها، گسترش درمان روانکاوی به حوزه خانواده، پیدایش مراکز راهنمایی کودک و مشاوره زناشویی و گروهدرمانی شکل گرفت. در این نگرش و رویکرد، هنجارها و ناهنجاریهای رفتار فرد در بستر خانواده، تجزیه و تحلیل، ادراک و درمان میشود. فروید و دیگر روانکاوان از لحاظ نظری و ژرفنگری نقش مهمی در بررسی خانواده داشتهاند، زیرا بر اهمیت وقایع اوایل کودکی و تاثیر این وقایع بر بزرگسالی، تاکید میکردند و کودکان را تحت رواندرمانی قرار میدادند.
صاحبنظران اصلی آن ناتان آکرمن ، ویلیامسون ، لایمن واین و تئودور کیدز هستند که شیوه درمان آنها ریشه در نظریه فروید دارد. در این شیوه فرایندهای ناهشیار اعضای خانواده به یکدیگر مرتبط دانسته میشوند و اعتقاد بر این است که باید روی نیروهای ناهوشیار که آسیب را به وجود آوردهاند، کار کرد. نقش درمانگر، یک معلم یا والد یا مفسر تجربه است. فنون درمانی عبارتند از: تحلیل رویا، انتقال، رویارویی، تاریخچه زندگی، تمرکز بر نقاط قوت
مکتب خانواده درمانی تجربیاتی
این شاخه در دهه ۱۹۶۰ از دل نهضتی مبتنی بر اصالت انسان و اصالت وجود برخاسته بود. در این رویکرد بر تجربه فوری و کنونی در مقابل اطلاعات تاریخچهای تاکید میشود و بر مفاهیمی همچون رویارویی، فرایند، رشد، خودجوشی و عمل تاکید میشود. از نظریه و عوامل ذهنی اجتناب میشود. کیفیت تجربیات مستمر در خانواده، ملاک اندازهگیری سلامت روانی و تصمیمگیری راجع به مداخلات درمانی است.
امروزه خانواده درمانی تجربیاتی بر عاطفه، یعنی هیجانها تاکید میکند. درمانگرانی که از این رویکرد استفاده میکنند، بر این نکته واقف اند که آگاهی و ابراز احساسات باید ابزاری برای کامرواسازی شخصی و خانوادگی باشد. متخصصانی که با این دیدگاه عمل میکنند، در نظر دارند که ابراز عاطفه باید واسطه جهان شمولی باشد که همه بتوانند آن را در میان بگذارند. از منظر مشاوره خانواده، خانواده سالم خانوادهای است که آزادانه زندگی مشترک اعضایش را به شیوه زنده تجربه (احساس و ادراک) میکند. چنین خانوادهای از دامنه وسیع هیجانها و رویاروییهای شخصی حمایت میکند. برعکس خانواده مختل، از قبول خطرات عاطفی میپرهیزد و تعاملاتش خشک و نامنعطف است. نظریهپردازان عمده در این مکتب ویرجینیا ستیر، کارل ویتاکر، دوهل، کمپلر، نیپیر، کیث، گرینبرگ، جانسون و پاپ بودند. مفروضههای زیربنایی در اغلب کار این نظریهپردازان شامل مشکلات خانواده از سرکوب احساسات، خشکی و انعطافناپذیری، نفی، تکانهها، فقدان آگاهی، مرگ عاطفی و استفاده بیش از حد از مکانیزمهای دفاعی ریشه میگیرد.
تاکید بر رشد و نمو، تغییر، خلاقیت، انعطافپذیری، خودجوشی و شوخی است.
آشکار کردن آنچه ناآشکار است.
افزایش نزدیکی عاطفی همسران و انعطافناپذیری بیهوده
باز کردن دفاعها، افزایش عزت نفس و بهبود پتانسیل برای تجربه کردن
فنون درمانی که اغلب توسط این نظریهپردازان و مشاوران روانشناسی خانواده مورد استفاده قرارمی گرفت شامل: مجسمهسازی، صحنهآرایی خانواده، شوخی، مصاحبه با عروسکهای خانواده، هنردرمانی خانواده، بازی نقش، بازسازی خانواده، بیتوجهی به نظریه و تاکید بر خودجوشی، در میان گذاشتن احساسات و ایجاد یک فضای شدید عاطفی، وادار کردن درمانگر به پیروزی در نبرد برای ساختار و خانواده به پیروزی در نبرد برای ابتکار عمل، ارائه پیشنهادها و دادن دستورالعملها
تجربیاتی گراها اعضای خانواده را به تغییر دادن نقشها ترغیب میکنند و درک آنها را نسبت به خود و دیگران افزایش میدهند. خانواده درمانی تجربهنگر انسان گرایانه است. این رویکرد با تمامی اعضای خانواده به عنوان کسانی که دارای موضع برابر هستند، رفتار میکند. این رویکرد آگاهی از احساسات را در درون و در میان اعضای خانواده افزایش میدهد. از طریق تمرینهای با ساختار، دفاعهای درون و بیرون خانواده را در هم میشکند و بر رشد تاکید و آن را تشویق میکند.
مکتب خانواده درمانیهای رفتاری و شناختی _ رفتاری
از نگاه مشاوره خانواده ، روانشناسی رفتاری بررسی ارتباط میان ذهن و رفتار ما است. پژوهشگران و دانشمندانی که در زمینهی روانشناسی رفتاری مطالعه میکنند، در تلاش اند تا درک کنند دلیل رفتارهای ما چیست و الگوهای رفتارها و اقدامات ما را بشناسند. رفتارگراها معتقدند که واکنشهای ما به محرکهای محیطی، اعمال ما را شکل میدهند. پژوهشگران این حوزه امیدوارند بتوانند با استفاده از رفتارگرایی به شناخت الگوهای رفتاری و در نتیجه پیشبینی رفتار انسان و همچنین حیوانات دست پیدا کنند. در این صورت انسانها میتوانند رفتارها و عادات فردی بهتری در خود ایجاد کنند و از این طریق جوامع انسانی نیز تبدیل به مکانهای بهتری برای زندگی شوند.
رفتارگرایی که با نام روانشناسی رفتاری نیز شناخته میشود، یک نظریهی آموزشی بر پایهی این ایده است که همهی رفتارها از طریق شرطی شدن حاصل میشوند. شرطی شدن از طریق تعامل با محیط رخ میدهد. بر اساس این سبک فکری، رفتار میتواند به روشی منظم و قابل مشاهده و بدون توجه به حالتهای روانی درونی بررسی شود. در سبک فکری رفتارگرایی، اساسا تنها رفتارهای قابل مشاهده و ملموس باید در نظر گرفته شوند، زیرا شناختها، احساسات و حالتهای روانی بسیار ذهنی هستند.
درمانگر نقش یک معلم و متخصص تقویت کننده رفتارهای مناسب را بازی میکند. در این رویکرد از فنون درمانی تقویت منفی، تعمیم، خاموش سازی، اقتصاد پتهای، گریز ذهنی، عبارات مقابلهای منطقی، سرمشق دهی و … استفاده میشود.
مکتب خانواده درمانی ساختی
خانواده درمانی ساخت نگر به خاطر تاکید بر بافت خانواده در پیدایش مسائل و همچنین یافتن راه حل های درمان آن مشکلات، با رویکردهای دیگر نظام های خانواده، وجه اشتراک دارد. با وجود این، کاربرد استعاره های فضایی و سازمانی آن، چه از لحاظ توصیف مشکلات و شناسایی راه حل ها و چه از لحاظ تاکید بر رهنمودها و دستورات مستقیم و فعال درمانگر، باعث منحصر به فرد بودن این رویکرد می شود. فرض اصلی این الگو – یعنی اینکه نشانه های فرد را می توان به بهترین وجه در بستر الگوهای تبادلی خانواده شناخت، اینکه تغییر در سازمان یا ساختار خانواده باید قبل از تخفیف نشانه ها صورت گیرد، و اینکه درمانگر باید نقش رهبری را در تغییر ساختار یا بافتی که نشانه از آن نشات گرفته است، به عهده گیرد – حداقل به مدت دو دهه – تاثیر زیادی بر شیوه کار بسیاری از خانواده درمانگران داشته است.
نظریه پردازان ساخت نگر بر: کلیت نظام خانواده، تاثیر سازمان مرتبه ای خانواده و کارکرد بهم پیوسته نظام های فرعی آن تاکید دارند و آنها را تعیین کننده اصلی بهبود زندگی اعضای خانواده می دانند.
سالوادور مینوچین ، مونتالوو ، فیشمن ، روزمن و … نظریه پردازان اصلی این شیوه از خانواده درمانی هستند که کارکرد خانواده را متضمن ساخت خانواده، زیرمنظومهها و مرزها میدانند. درمانگران نقشه خانواده را به طور ذهنی ترسیم میکنند و در پیاده کردن ساخت مناسب خانواده تلاش میکنند و در واقع همچون کارگردان تئاتر عمل میکنند. فنون درمانی عبارتند از: بازسازی، الحاق، تشدید پیام ها ،مرزسازی و … .
خانواده درمانی استراتژیک، سیستمی و متمرکز بر راه حل
خانواده درمانیهای استراتژیک، سیستمی و متمرکز بر راهحل، روش مدار و کوتاهمدت هستند. درمانهای استراتژیک، سیستمی و متمرکز بر راهحل مرهون کار میلتون اریکسون است. هدف وی در درمان ایجاد تغییر بود. وی به استفاده از منابع خود مراجعان و طراحی استراتژی خاص برای هر مشکل خاص معتقد بود. اریکسون با مراجعانش کار میکرد تا به آنها کمک کند که برای کمک به خود فعال شوند. وی این کار را از طریق ارائه دستورالعملها و پیشنهادات غیرمستقیم به آنها انجام میداد. زمانی که از اقدامهای مراجعان نتایج سودمندی به دست می آمد، به کسب بصیرت افراد بیتوجهی نمیکرد.
خانواده درمانیهای استراتژیک، سیستمی و متمرکز بر راهحل، از میراث مشترکی برخوردارند، زیرا همه آنها عقاید اریکسون را کسب کرده و برخی از روشهای وی را به کار میبرند – مثل ملاقات با خانوادهها در یک دوره زمانی محدود- با این وجود با یکدیگر متفاوت اند. نوع اول خانواده درمانی استراتژیک محصول مطالعات بیستون در دهه ۱۹۵۰ است. از فعالترین حامیان جدید این رویکرد، واتسلاویک و ویکلند هستند. نظریه پردازان این روش عبارتند از: واتسلاویک، ویکلند، هافمن، پن و رابکین. نوع دوم خانواده درمانی استراتژیک در واشنگتن ایجاد شد. مشهورترین درمانگران آن هیلی و کلومدنز هستند.
خانواده درمانی سیستمی توسط گروه میلان به وجود آمد. برخی از آنها، پالاتزولی، لویجی، بوسکولو، سگچین و پراتا هستند.