گاردنر مورفی متولد 1985 روانشناس آمریکایی بود که در رشته های روانشناسی شخصیت ، پاراسایکولوژی و روانشناسی اجتماعی متخخص بود. نظریه های او متاثر از بزرگانی همچون فروید ، اسپنسر ، ویلیام جیمز و چارلز داروین بود. گاردنر در عین حال که بسیار از فروید تعریف می کرد اما انتقاداتی هم به نظریه روانکاوی او وارد می دانست. گاردنر به بحث هایی از روانکاوی که فروید برای اولین بار آنها را مطرح کرد ، مانند رگرشن (برگشت پذیری ) علاقه خاصی نشان داد. در این نوشتار نگاهی به نظریه شخصیت مورفی انداخته ایم.
نظریه اساسی بندورا این است که یادگیری می تواند به جای اینکه صرفا با تقویت مستقیم صورت گیرد ، از طریق مشاهده یا الگو روی دهد. بندورا اهمیت تقویت مستقیم را به عنوان روشی برای تاثیر گذاشتن بر رفتار انکار نمی کند ، ولی او این عقیده را که رفتار فقط می تواند از طریق تقویت مستقیم آموخته شود ، یا تغییر یابد ، به چالش می طلبد. او معتقد است شرطی سازی کنشگر که به موچب آن رفتار کوشش و خطا ادامه می یابد تا اینکه فرد تصادفا پاسخ درست را می دهد ، روش نامناسب و بالقوه خطرناکی برای یادگیری مهارت هایی مانند شنا کردن یا رانندگی است. از نظر بندورا اغلب رفتارهای انسان از طریق الگو ، به صورت عمدی یا تصادفی آموخته می شوند. ما با مشاهده کردن دیگران و تقلید کردن از رفتار آنها یاد می گیریم. در این مقاله نگاهی به نظریه شخصیت بندورا انداخته ایم.
تعاریف مختلفی از شخصیت در مبحث روانشناسی شخصیت ارائه شده است که هر یک بر وجهی از شخصیت تأکید کردهاند. هیلگارد (Hilgard) شخصیت را «الگوهای رفتار و شیوههای تفکر که نحوه سازگاری شخص را با محیط تعیین میکند» تعریف کرده است در حالی که برخی دیگر «شخصیت» را به ویژگیهای «پایدار فرد» نسبت داده و آن را بصورت «مجموعه ویژگیهایی که با ثبات و پایداری داشتن مشخص هستند و باعث پیش بینی رفتار فرد میشوند» تعریف میکنند.
شخصیت (Personality) از ریشه لاتین (Persona) که به معنی «نقاب و ماسک» است گرفته شده است و اشاره به ماسک و نقابی دارد که بازیگران یونان و روم قدیم بر چهره میگذاشتند و این تعبیر تلویحا به این موضوع اشاره دارد که «شخصیت هر فرد ماسکی است که او بر چهره خود میزند تا وجه تمایز (تفاوت) او از دیگران باشد». البته به طور کلی درباره نظریه هایی که در این حوزه وجود دارد، در مقاله ی نظریه های شخصیت به تفصیل صحبت کرده ایم
نظریه شخصیت
شخصیت به همه خصلتها و ویژگیهایی اطلاق میشود که معرف رفتار یک شخص است، از جمله میتوان این خصلتها را شامل اندیشه ، احساسات ، ادراک شخص از خود ، وجهه نظرها ، طرز فکر و بسیاری عادات دانست. اصطلاح ویژگی شخصیتی به جنبه خاصی از کل شخصیت آدمی اطلاق میشود.
در سه ربع اول قرن حاضر درباره شخصیت نظریههای متعدد و گوناگون آورده شده است. بطوری که تعاریف مختلفی برای شخصیتارائه شده است که ناشی از گوناگونی این نظریههاست که صاحبانشان نظرات متفاوتی از چگونگی تشکیل و تحول شخصیتو مفاهیم انگیزشی رفتار آدمی دارند. نظریههای مربوط به شخصیتهر چند که باهم فرق دارند، در مواردی و در اصولی نزدیک به یکدیگرند و تا حدی همانند هستند. از این رو چنین به نظر میرسد که میتوان آنها را با توجه عامل یا عواملی که در هر کدام مهمتر از عوامل دیگر پنداشته شدهاند، طبقه بندی کرد. ولی لازم است خاطرنشان سازیم که هیچ طبقه بندیی ، به خصوص در مورد نظریههای مربوط به شخصیت ، نمیتواند خالی از عیب و نقص باشد و قطعی محسوب شود. نظریهای که به یک اعتبار در طبقهای آمده است، ممکن است به اعتباری دیگر در طبقهای دیگر قرار گیرد و این خود دلیل اختلاف طبقه بندیهایی است که تاکنون صورت گرفته است. ما در مقاله نظریه های شخصیت به این علم خواهیم پرداخت.
سوال اصلی در مطالعه شخصیت (Personality) و نظریههای شخصیت این است که شخصیت چیست؟ با وجود مطالعات و تحقیقات زیاد به دلیل پیچیدگی شخصیت که ناشی از پیچیدگی انسان است هنوز پاسخ واحد یکسانی به این سوال داده نشده است و به همین دلیل نظریههای مختلفی پیرامون این موضوع شکل گرفته است که میتوان آنها را در هشت رویکرد اصلی روانکاوی ، تیپ شناسی ، رفتاری ، یادگیری اجتماعی ، تحلیل عاملی ، شناختی ، انسان گرایی و رویکرد حیطه محدود مورد بررسی قرار داد. در کنار این رویکردها که رسمی هستند یک رویکرد شخصی نسبت به انسان و شخصیت در اکثر ما انسانها وجود دارد که اگر بخواهیم میتوانیم با مطالعه و تحقیق در این باره ، آن را به یک نظریه رسمی تبدیل کنیم.