راههای رسیدن به خودشناسی
در مقاله ی قبلی به هفت روش خودشناسی اشاره داشتیم. در این مقاله می خواهیم راههای رسیدن به خودشناسی را برایتان بازگو کنیم. شش کلیدواژهی شناخت ارزشها، علایق، فطرت، ریتم زندگی، اهداف و مهارتها به شما کمک میکنند تا در کوتاهترین زمان به خودشناسی برسید:
۱. ارزشها
ارزشهایی مانند کمک کردن به دیگران، خلاق بودن، سلامتی، امنیت مالی و موارد مشابه، راهنمای ما در تصمیمگیری و ایجاد انگیزه برای حرکت در مسیر اهدافمان هستند. تحقیقات نشان میدهد که فقط فکر کردن و نوشتن ارزشها باعث میشود گامهای بهتر و درستتری در زندگی خود بردارید. همانطور که پژوهشهای روانشناسی نیز نشان میدهند باور داشتن به یکسری اصول و ارزشها به شما انرژی مضاعفی میدهد تا علیرغم سختیها و خستگیها، با قدرت بیشتری به سوی اهداف خود در زندگی حرکت کنید. پس اگر میخواهید در زندگی انگیزهداشته باشید، ارزشهایی را که برایتان مهماند، شناسایی و اولویتبندی کنید.
۲. علایق
علایق به احساسات، سرگرمیها و چیزهای گفته میشود که در یک بازهی زمانی خاصی توجه شما را به خود جلب کنند. برای شناخت بهتر علایق خود، بهتر است این سؤالات را از خودتان بپرسید:
- چه چیزی توجه من را به خود جلب میکند؟
- در مورد چه موضوعاتی کنجکاو هستم؟
- چه چیزهایی باعث نگرانی من میشود؟
پاسخ این سؤالات و تمرکز شما بر آنها، مسیر زندگی شما را ترسیم میکند. مسیری که موجب افزایش رضایتمندی شما از زندگی میشود.
مردم بیشتر در حوزهای فعالیت میکنند که به آن علاقهی بیشتری دارند. برخی اتفاقات که گاهی ممکن است در ابتدا تلخ و ناراحتکننده باشند، در زندگی باعث میشوند شناخت بیشتری از خودمان پیدا کنیم. برای مثال، پای یکی از دوستانم در ۱۱ سالگی شکست. هرچند حادثهی بدی بود اما همین اتفاق باعث شد او متوجهی علاقهی خود به پزشکی شود و تصمیم گرفت پزشک بخش اورژانس شود.
۳. فطرت
با ویژگیها و خصوصیات فردی خود آشنا شوید.
- فردی درونگرا هستید یا برونگرا؟
- راهبر هستید یا دنبالهرو؟
- تصمیمات زندگی شما بیشتر احساسی است یا منطقی؟
- جزئیات یک ایده بیشتر برایتان اهمیت دارد یا دریافت ایدهی کلی آن کفایت میکند؟
پاسخ این سؤالات شما را به سمت شکوفایی بیشتر استعدادها و تواناییهایتان سوق میدهد. در دههی ۶۰، خودانگیختگی بیشتر از برنامهریزی دارای اهمیت بود. من سعی کردم تا خودم را با این اصل وفق بدهم، اما به نظر میرسد که فقط وقتم را تلف کردهام. وادار کردن خودم به انجام کاری که اصلا با روحیات من سازگاری نداشت باعث شد کار پر استرسی را قبول کنم که اصلا ارزشش را نداشت.
۴. ریتم زندگی
ریتم زندگی شما چگونه است؟ برای مثال شما از آن دسته افرادی هستید که صبح زود از خواب بیدار میشوند یا از آن گروه آدمهایی که معمولا شبها دیر به رختخواب میروند؟ در چه ساعتی از روز انرژی بیشتری دارید؟ بهتر است برای خود یک برنامهی زمانی بگذارید و مشخص کنید در چه ساعتی از روز انرژی بیشتری دارید. مثلا من از بدو تولد آدم سحرخیزی بودهام و همیشه از خوابیدن تا لنگ ظهر متنفر بودم.
یکی از خوشیهای زندگی من در دوران نوجوانی پیدا کردن دوستی بود که ریتم زندگیاش مشابه ریتم زندگی من باشد تا با هم درس بخوانیم و تفریح کنیم. همیشه به یاد داشته باشید که این شما هستید که باید تصمیم بگیرید چگونه از زندگی خود لذت ببرید، پس انرژی و وقت خود را در مسیری هزینه کنید که از آن لذت میبرید.
۵. اهداف و مأموریت شما در زندگی
«کدام اتفاق زندگی شما از همه پرمعناتر بوده است؟» این سؤالی است که من همیشه دوست دارم از دانشجویانم بپرسم. یکی از دانشجویانم که حدود ۴۰ سال داشت، در هنگام پاسخ به این سؤال اشک در چشمانش جمع شد و گفت: «مراقبت از پدر پیرم در بستر بیماری حس خوبی به من میداد، خوشحالم که هنگام مرگ پدرم در کنارش بودم و او در حالی فوت کرد که دستانش در دستم بود.» بودن در کنار پدر در روزهای آخر عمرش باعث شد تا او احساس کند میتواند پرستار خوبی باشد، احساسی که به او انگیزه داد و تصمیم گرفت در کلاسهای پرستاری ثبت نام کند، تصمیمی که همهی زندگیاش را تحت تأثیر قرار داد.
این سؤال را نیز از خودتان بپرسید: «چه اتفاقی بیشترین تأثیر را بر زندگی شما گذاشته است؟» این سؤال باعث میشود به بخشهایی از شخصیت و هویت درونی خودتان پی ببرید که تا به حال کمتر به آن توجه کردهاید، یافتن پاسخ درست میتواند رضایتمندی شما از زندگی را افزایش بدهد.